معنی خط قرمز
حل جدول
فیلمی با بازی فریماه فرجامی
کارگردان سریال خط قرمز
قاسم جعفری
بازیگر سریال خط قرمز
پویا امینی
قرمز
از رنگ های اصلی
فیلمی با بازی شهره سلطانی
واژه پیشنهادی
مسعود کیمیایی
لغت نامه دهخدا
قرمز. [ق ِ م ِ] (معرب، اِ) رنگی است که از آب افشرده ٔ نوعی از کرم که در بیشه ها باشد، سازند. (منتهی الارب). صبغ ارمنی احمر. یقال انه من عصاره دود یکون فی آجامهم و یقال انه حیوان تُصْبَغُ به الثیاب فلایکاد ینضل لونه. و آن معرب است. (از اقرب الموارد). کرمی است سخت سرخ که به سیاهی زند شبیه کرم ابریشم و کرم شب تاب که بیشتر بر درخت بلوط گرد آید، و آن رنگی است سرخ که صباغان به کار برند. چیزی است که بدان سرخ رنگ کنند و کتاب در عنوان حکایات نویسند، و آن کرمی بوده که آن را گرفته خشک کرده چیزی را بدان رنگ کنند. در مخزن الادویه آمده که آن کرمی است که در برگهای اشجار به هم میرسد تا به اندازه ٔ دانه ٔ عدسی و هرچه بزرگتر میشود به قدر نخودی مستدیر و مانند حیوانی پرنده میگردد که گویا میخواهد طیران کند، پس شکافته شده از جوف آن کرم کوچکی سرخ رنگ برمی آید، هرچه کهنه میشود رنگ آن سرخ تر میگردد. پس آن را با شراب میکشند به طوری خاص یا با شراب طبخ میدهند یا با آب و رنگ او را از آن جدا مینمایند. نقاشان و رنگ رزان و کاتبان آن را به کار میبرند. در ابریشم و پشم و یک جزو آن ده جزو را رنگین میکند و رنگی از آن بهتر نمیباشد. و در فرهنگ مخزن آمده که کرم سرخ به فارسی دود قرمز است و در هر حال قرمز در اصل کرمست بوده و چون در فارسی سین و زاء بدل شوند چنانکه ایاز و ایاس، کرمست را تخفیف و تبدیل نموده به قرمز معرب ساخته اند. (آنندراج). || نزد اساکفه پوستی است که به رنگ قرمز رنگ شده باشد. (از اقرب الموارد).
خط
خط. [خ ُطط] (اِخ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان).
خط. [خ ُطط] (اِخ) موضع حیی. (ناظم الاطباء).
فارسی به عربی
اخدود، خط، خط الید، ید
گویش مازندرانی
فرهنگ عمید
مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود،
دستخط،
خوشنویسی: کلاس خط،
شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود: خط نستعلیق،
[مجاز] نوشته،
[مجاز] سند،
سطر،
[مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک وسیلۀ نقلیه: خط تهران ـ مشهد،
اثر قلم بر روی کاغذ یا چیز دیگر،
راه راست و طولانی،
۱۱. فاصلۀ میان دو نقطه،
۱۲. آنچه دو نقطه را به هم وصل کند،
۱۳. [قدیمی، مجاز] حُکم، فرمان،
* خط حامل: (موسیقی) = حامل
* خط سبز: [قدیمی، مجاز] موی لب که تازه بر پشت لب جوانی روییده باشد: ای نقطهٴ سیاهی بالای خط سبزت / خوشدانهای ولیکن بس بر کنار دامی (سعدی۲: ۵۸۸)،
* خط کوفی: نوعی خط عربی که در بیشتر حروف خط افقی و عمودی کشیده میشود و برای نوشتن کتیبهها در ساختمانهای مذهبی به کار میرفت،
* خط مستقیم (راست): (ریاضی) کوتاهترین خطی که دو نقطه را به یکدیگر متصل میکند،
* خط خمیده (منحنی): (ریاضی) خطی که نه مستقیم باشد نه منکسر،
* خط شکسته (منکسر): (ریاضی) خطی غیرمستقیم و مرکّب از چند قطعه خط مستقیم که در پیچ و خمهای آن زاویههایی تشکیل میشود،
* خط میخی: نوعی خط قدیمی با علایمی به شکل میخ که در کتیبههای هخامنشی به کار رفته است،
فرهنگ معین
(قِ مِ) [سنس.] (ص.) سرخ، یکی از رنگ های سه گانه اصلی.
فرهنگ واژههای فارسی سره
سرخ
معادل ابجد
956